روز عفاف و حجاب
سلام
داستان حجابم
دوست دارم داستان حجابم را منتشر کنم.
از کودکی در خانواده ای مذهبی بزرگ شدم.تا آن جا که توانم بود به موقع نماز و روزه هایم را گرفته و حجابم را رعایت می کردم.
پدر عاشق چادر بود و خیلی دوست داشت چادر سر کنیم اما خیلی به چرایی این موضوع نمی پرداخت و از طرف برخی افراد متدین فامیل بخاطر چادر سرنکردن تحت فشار بودم اما مقاومت می کردم.
بیش از بیست سال پیش که هنوز کسی به رنگی پوشیدن علاقه نداشت عاشق رنگ سفید بودم دوست داشتم همیشه یه دست سفید بپوشم.پدر مخالفت می کرد خیلی سفت و سخت اما دلیلش را بازگو نمی کرد.
گاهی چادری بودم گاهی مانتویی اما تصمیم گرفتم چادر سر کنم.ازدواج کردم همسرم که پسر عمویم نیز هست از چادری بودنم تعجب می کرد،می گفت مگه تو مانتویی نبودی؟خیلی با پوششم مشکلی نداشت هر طور که باشم اما حریم ها رعایت شود.
بعد ازدواج هر سوالی که در ذهنم راجع به علایق و احساسات آقایان بود می پرسیدم و همسرم بلافاصله پاسخ می دادند.کم کم داشتم متوجه می شدم علت سختگیری های پدرم چه بود؟می فهمیدم که تمام وجودم بنابرخلقتم مورد توجه مردان است،ذره ای ناخن بلند کردن تاجوراب نازک و لباس اندامی حتی چادرهای رنگی زیبا همه، مردان را جلب می کند.تصمیم گرفتم داخل خانه نیز جلوی مردان نامحرم چادر خونه سر کنم.
حتی متوجه شده بودم هر چند رابطه مادر و فرزندی وجود دارد اما اندام مادر نیز در صورت عدم رعایت پوشش پسرش را مشغول می کند بعد مادر ذهن مرد را به سایر زنان از خواهر گرفته تا غریبه ها می کشاند….
با خود می گفتم عجب مسئولیت سنگینی روی دوشمان نهاده شده علاوه بر آرام بخشی خانواده باید آرام بخش اذهان اطرافیان نیز باشیم در صورت عدم رعایت نکات دین حق الناسی بزرگ برگردنمان می آید.
خلاصه با تمام وجودم میراث مادرمان زهرا سلام الله علیها را پاسداری می کنم هر چند بخاطر عادت گذشته هر از گاهی حواسم پرت میشه خوب نمی تونم رو بگیرم اما تلاشمو می کنم.
دوستی می گفت در معرض نگاه نامحرم قرار گرفتن موجب مشکلات زنانه مثل استحاضه میشه که الان در جامعه شایعه.
ان شاءالله به یاری خدای متعال بتونیم پاسدار حریم امنیت جامعه باشیم.
التماس دعا